جدول جو
جدول جو

معنی علی دشتکی - جستجوی لغت در جدول جو

علی دشتکی
(عَ یِ دَ تَ)
ابن احمد بن محمدمعصوم بن نظام الدین احمد بن ابراهیم بن سلام الله بن عمادالدین مسعود بن صدرالدین محمد بن استادالبشر غیاث الدین منصور بن صدرالمحققین محمد بن غیاث الدین منصورالکبیر حسینی دشتکی، مشهور به سیدعلی خان و ملقّب به صدرالدین. رجوع به علیخان (ابن احمد بن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ رَ)
پهلوان علی دارکی، وی از طرف امیرمحمد مظفر، کوتوال سیرجان بود. و در سال 745هجری قمری امیر شیخ ابواسحاق اینجو پس از تسخیر شیرازبه قصد تسخیر کرمان به سیرجان رفت اما پهلوان علی دارکی در یکی از قلاع متحصن شد و امیرشیخ چون از تسخیرآنجا مأیوس گشت، اطراف آن شهر را غارت کرد و بطرف کرمان رفت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 282 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شُ تَ)
ابن عبدالله ششتری نمیری اندلسی. مکنی به ابوالحسن. وی فقیه و صوفی و حکیم و ادیب و شاعر و نویسندۀ قرن هفتم هجری قمری بودو در سال 668 هجری قمری در دمیاط مصر درگذشت. او راست: 1- دیوان شعر. 2- الرساله العلمیه. 3- الرساله القدسیه فی توحید العامه و الخاصه و المراتب الایمانیه والاسلامیه و الاحسانیه. 4- العروه الوثقی فی بیان السنن و احصاءالعلوم و مایجب علی المسلم أن یمله و یعتقده الی وفاته. 5- المقالید الوجودیه فی أسرار الصوفیه. ششتری منسوب است به قریۀ ششتر از نواحی وادی آش در اندلس. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 135). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: نفح الطیب مقری ج 7 ص 161. لسان المیزان ابن حجر ج 2 ص 240. جامع الکرامات حسن کوهن ص 63. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 510 و ج 2 ص 99 و... فهرس المخطوطات المصورۀ سید ج 1، ص 461. هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 711
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ)
وی خطاط بود و شعر نیز می گفت. او در جوانی به اصفهان بیامد و در خط نستعلیق مهارت یافت و در آنجا مدح منوچهرخان بکرد. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 756 بنقل از المدایح المعتمدیه)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ هََ)
ابن ابراهیم بن محمد دهکی رازی، مکنّی به ابوالقاسم. وی از اهالی ’دهک’ بود که یکی از قرای ری است. کتاب اغانی را نزد ابوالفرج اصفهانی خواند. پدر او ابوالفرج ابراهیم از منشیان بزرگ شیراز و داماد ابوالفضل عباس شیرازی وزیر بختیار بود. (از معجم الادباء، چ مارگلیوث ج 5 ص 78). و نیز رجوع به ابن الدهکی شود
لغت نامه دهخدا